دغدغه‌های یک عشق تدوین استراتژی!

من محمد عبائی شوشتری هستم، عاشق مدیریت استراتژیک! سعی می‌کنم در این زمینه تلاش کنم و می‌خواهم در آینده یک دانشمند استراتژی بشم(حتما می‌پرسید داشمند استراتژی چیه؟! تو مقاله‌ی "استراتژیست کیست!" توضیح دادم). این‌جا قصد دارم دغدغه‌هام رو بنویسم.

دغدغه‌های یک عشق تدوین استراتژی!

من محمد عبائی شوشتری هستم، عاشق مدیریت استراتژیک! سعی می‌کنم در این زمینه تلاش کنم و می‌خواهم در آینده یک دانشمند استراتژی بشم(حتما می‌پرسید داشمند استراتژی چیه؟! تو مقاله‌ی "استراتژیست کیست!" توضیح دادم). این‌جا قصد دارم دغدغه‌هام رو بنویسم.

دغدغه‌های یک عشق تدوین استراتژی!

چرا من عاشق مدیریت استراتژیک شدم؟!
چون باعث توسعه میشه!
چون بقای سازمان رو تضمین می‌کنه!
چون انگیزه ایجاد می‌کنه!
چون همه‌ی تلاش‌ها رو هم‌سو می‌کنه!
چون از خودخواهی و خودکامگی جلوگیری می‌کنه!
چون یک‌پارچگی میاره ولی باعث تمرکز نمیشه!
چون قدرت رو عادلانه توزیع می‌کنه!
چون یادگیری ایجاد می‌کنه!
و هزاران دلیل دیگه!

طبقه بندی موضوعی

مدت‌ها تو این فکر بودیم بهترین تعریف برای مدیریت استراتژیک چی می‌تونه باشه. اگه بخواهیم کتابی حرف بزنیم و قمپز در کنیم، بهترین تعریف شاید چیزی مثل ایجاد مزیت‌های رقباتی جدید یا حفظ مزیت‌های رقابتی پایدار به منظور رشد و بقا باشه. یا این که هنر و علم اخذ تصمیمات میان وظیفه‌ای به منظور حرکت به سمت جلو! ولی واقعیت این است که بسیاری از استراتژیست‌ها نه هنر خاصی در زمینه‌ی مدیریت استراتژیک کسب نموده‌اند و نه دانش خاصی در این زمینه داشته‌اند بلکه بیش‌تر استعداد خاصی در این زمینه داشته‌اند. شاید بهترین استراتژی‌ها حتی از سطوح بسیار پائین سازمانی شکل گرفته‌اند. برای مثال من خودم این تجربه رو تو یه شرکتی داشتم که یک کارمند ساده بهترین استراتژی فروش اون جا رو یعنی فروش و بازاریابی با رویکرد اجتماعی رو ارائه داد، البته به زبان خودش! ما روی همین ایده کار کردیم و استراتژی اون رو پرورش دادیم. یا به عنوان مثال دیگه‌ای، من تو یه شرکت کار می‌کردم که اون‌جا تصمیم گرفته شده بود برای نصب نرم‌افزار تلفن همراه اون کسب و کار به یک نفر به ازای نصب هر بار این نرم‌افزار پول بدهند تا براشون  تعداد نصب نرم‌افزار رو افزایش بده. یکی از کارمندان اون مجموعه پیشنهاد دیگه‌ای داد که همین مبلغ رو برای نصب به مشتریان پرداخت کنند. پس شاید مدیریت استراتژیک نیازی به این تعریف‌های دهن پر کن و پیچیده نداشته باشه.

اگه بخواهیم مدیریت استراتژیک رو به زبان خودمونی خودمون تعریف کنیم، در واقع می‌توان اون را به عنوان یک پل بین موقعیت فعلی سازمان یا کسب و کارمان و آن‌چه در آینده می‌خواهیم به آن برسیم بیان کنیم. اما این پل باید ویژگی‌هایی داشته باشه. مثلاً پلی که ما می‌خوایم بسازیم یه پل کوچک ساده که روبروی پارکینگ خونمون می‌سازیم تا ماشینمون رو خارج کنیم، نیست. این پل، یه پل بزرگ است بین الان و یک آینده‌ی دور که بقا، رشد و سودآوری کسب و کارمون رو تضمین می‌کنه. امروزه می‌بینیم که برخی از کسب و کارها، بدون احداث این پل، در حال عبور از یک دریای طولانی و پر مخاطره‌ی محیط کسب و کار خود هستند. ولی سوال این جاست که آیا شنا کردن در این دریا می‌تواند بدون مخاطره باشه. با این که فردی که داره شنا می کنه این قدر قدرت داره که به مقصد برسه! فرض کنیم جواب مثبت است. آیا راه ساده‌تری مثل ساخت این پل وجود نداره! اصلاً تا کی می‌شود به این شکل حرکت کرد.

منتظر مقالات آتی باشید….!

توجه! برخی از مثال‌های این مقاله اقتباس شده از مثال‌های جناب آقای دکتر مجتبی لشکربلوکی می‌باشد و بنده سعی کرده‌ام برداشتی آزاد روی آن طمالب داشته باشم.

#مدیریت_استراتژیک #پلی_به_آینده #استراتژی #مجتبی_لشکر_بلوکی #رشد #سودآوری #بقا #کسب_وکار #مدیریت #توسعه #به_زبان_آدمی‌زاد

  • محمد عبائی شوشتری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی