دغدغه‌های یک عشق تدوین استراتژی!

من محمد عبائی شوشتری هستم، عاشق مدیریت استراتژیک! سعی می‌کنم در این زمینه تلاش کنم و می‌خواهم در آینده یک دانشمند استراتژی بشم(حتما می‌پرسید داشمند استراتژی چیه؟! تو مقاله‌ی "استراتژیست کیست!" توضیح دادم). این‌جا قصد دارم دغدغه‌هام رو بنویسم.

دغدغه‌های یک عشق تدوین استراتژی!

من محمد عبائی شوشتری هستم، عاشق مدیریت استراتژیک! سعی می‌کنم در این زمینه تلاش کنم و می‌خواهم در آینده یک دانشمند استراتژی بشم(حتما می‌پرسید داشمند استراتژی چیه؟! تو مقاله‌ی "استراتژیست کیست!" توضیح دادم). این‌جا قصد دارم دغدغه‌هام رو بنویسم.

دغدغه‌های یک عشق تدوین استراتژی!

چرا من عاشق مدیریت استراتژیک شدم؟!
چون باعث توسعه میشه!
چون بقای سازمان رو تضمین می‌کنه!
چون انگیزه ایجاد می‌کنه!
چون همه‌ی تلاش‌ها رو هم‌سو می‌کنه!
چون از خودخواهی و خودکامگی جلوگیری می‌کنه!
چون یک‌پارچگی میاره ولی باعث تمرکز نمیشه!
چون قدرت رو عادلانه توزیع می‌کنه!
چون یادگیری ایجاد می‌کنه!
و هزاران دلیل دیگه!

طبقه بندی موضوعی

    در آستان بیست و دوم آبان ماه و روز تولدم. یکی از همکاران قدیمی عزیزم عکسی را برای بنده ارسال کرد و زیر آن لینکی قرار داده بود که طالع بینی متولیدن بیست و دوم آبان ماه را بیان می کرد و تلاش کرده بود از این طریق تولدم را تبریک بگوید. ضمن تشکر از این که این همکار قدیمی نشان داد که با این که دیگر با هم همکار نیستیم ولی هم چنان به یاد یکدیگر هستیم. اما در این اقدام یک موضوعی نظرم را جلب کرد که اندکی بنده را به فکر فرو برد و آن همین موضوع طالع بینی است. اگر چه اعتقاد زیادی به این موضوعات ندارم ولی وسوسه شدم برای یک بار هم که شده مطالبی که داخل آن لینک بود را بخوانم. بعد از خواندن آن مطالب یک سوال عجیب ذهنم رو مشغول کرد. نکنه تمام این چیزی که امروز هستم نتیجه طالع من تو این چند سال زندگی بوده است؟ اگر چه بخش منطقی وجودم با این مطلب مخالف بود ولی بخش بازیگوش وجودم شیطنت می کرد و دوست داشت بخش منطقی وجودم را به چالش بکشد. اما بالاخره بخش منطقی وجودم غلبه کرد.

برای یافتن جواب سوال به سراغ دفتر موفقیتم رفتم. این دفتر در واقع برنامه استراتژیک زندگی من هست که از سال هزار سیصد و هشتاد و هفت تدوینش کردم. داخل اون دفتر یک هدف بلند مدت سی ساله دارم که در واقع توی پنجاه و یک سالگی یا همون سال هزار و چهارصد و هفده به آن خواهم رسید. این هدف ممکن است هر ده سال به روز رسانی شود که امسال یعنی سال هزار و سیصد و نود و هفت نیز یکی از آن سر رسیدهای ده ساله است. بر اساس برنامه سی ساله، برنامه های میان مدت 5 ساله وجود دارد و بر اساس برنامه های میان مدت برنامه های سالیانه تدوین می شود. هر سال جهت تدوین برنامه های سال بعد، از تاریخ سالروز تولدم شروع به کار می کنم، عملکردم را برای رسیدن به اهداف سال جاری می سنجم، اهداف آن سال را نسبت به اهداف بالادست می سنجم و درصد رسیدن به اهداف را در نظر می گیرم. بالاخره با جمع بندی در یک دوره ی 4 ماه و هشت روزه، شب عید برنامه های سال بعد تدوین می شود.

داستان شروع به تدوین این برنامه هم اصلاً شبیه همین موضوع طالع بینی بود. سال هزار و سیصد و هشتاد و هفتمتوجه شدم رشته تحصیلی که با توانمندی های شخصیتی و استعدادهای من تطابق بیش تری دارد، رشته مهندسی صنایع است. لابد می پرسید از کجا؟ از این جا که آن زمان سال سوم رشته مکانیزاسیون کشاورزی بودم. یک رشته ای که دقیقاً به مباحث مهندسی صنایع در رشته کشاورزی می پرداخت. اما تا اون موقع به دلیل این که این رشته تازه تاسیس بود توی ایران بیش تر اساتید کشاورزی درس های صنایعی رو تدریس می کردند و چون خیلی داخلش تبهر نداشتند، نمی تونستند تاثیر آن را داخل صنعت کشاورزی به خوبی نشان بدهند. اما آن سال ما با مهندس بهتاش عزیز کلاس داشتیم. یک استاد خیلی مهربان، فهمیده و البته یک صنایعی به تمام معنی که تاثیر زیادی از نظر شخصیتی روی من داشت. در همان جلسات اول عاشق مطالبی شدم که استاد می فرمود. یادم هست که یک روز خیلی با هیجان پرسیدم استاد شما چی خوندید؟ چون می دونستم رشته ایشان کشاورزی نیست، اما نمی دونستم چه رشته ای خواندند. بگذریم که این برخورد من سر کلاس کلی باعث خنده و شادی جمع حاضر شد. اما همین جرقه مسیر زندگی بنده را عوض کرد و باعث شد من خیلی عمیق تر به درس های مهندسی صنایع فکر کنم. همان استاد به من توصیه کرد که با توجه به ذهن کلی نگر، تحلیلگر و خلاقی که دارم در مورد بحث های مدیریت استراتژیک بسیار عمیق تر کار کنم. یادم هست قبلش از من آزمون های استعداد سنجی و تست های شخصیتی زیادی گرفته بود و به این نتیجه رسیده بود. همون موقع هم کتابی به من داد که ترجمه فارسی عنوانش مفاهیم استراتژیکی که یک زندگی متمرکز را شفاف سازی می کند اثر رابرت کلینتون بود. روابط من با مهندس بهتاش عزیز روز به روز بیشتر می شد و دانش من در زمینه مهندسی صنایع نیز عمیق تر می شد. مطمئن شده بودم که آینده من باید با این رشته گره بخورد تا در زندگی احساس رضایت کنم. همون سال تصمیم به تدوین برنامه موفقیت زندگیم کردم و این دفتر را به کمک مهندس بهتاش درست کردم.

شروع کردم به بررسی اهدافی که به آن ها رسیده بودم و هم چنین نرسیده بودم. همان سال یکی از مهم ترین اهداف زندگیم قبولی در مقطع کارشناسی ارشد مهندسی صنایع بود. به این هدف رسیدم، با رتبه چهل و هشت در رشته مهندسی صنایع با گرایش صنایع و هم چنین با رتبه هفتاد و دو در رشته مهندسی صنایع با گرایش مدیریت سیستم و بهره وری پذیرفته شدم که با مشورتی که با مهندس بهتاش و هم چنین علاقه خودم گرایش دوم یعنی مدیریت سیستم و بهره وری را انتخاب کردم. همان سال به نود و هشت درصد اهدافم رسیدم. همین موضوع باعث افزایش اشتیاقم در پیگیری اهدافم شد. امسال بعد از ده سال به نود و یک درصد اهدافی که در این سال ها مشخص می کردم رسیدم  که مهم ترین آن ها در بعد شغلی و تحصیلی عبارتند از یک- فارغ التحصیلی در رشته مهندسی صنایع به عنوان فارغ التحصیل استعداد درخشان دو- انجام تعدادی کار تحقیقاتی و انتشار مقالات علمی در زمینه مهندسی صنایع سه- کسب دانش و تجربه عمیق تر در زمینه سیستم های مدیریت استراتژیک از طریق مشارکت در فعالیت های داوطلبانه در سازمان های بین المللی و هم چنین شرکت در دوره های آموزشی مرتبط که منجر به آشنایی بنده با استاد عزیز دکتر مجتبی لشگر بلوکی نیز شد(با ارزش ترین تجربه شغلی من!) چهار- تکمیل دانش مدیریت استراتژیک از طریق شرکت در دوره های آموزشی و کارآموزی نزد پروفسور نجاتی گیلانی پنج- مدیریت دو پروژه بین المللی و یک پروژه تحقیقاتی ملی در زمینه مدیریت استراتژیک(با ارزش ترین کاری که انجام داده ام!) شش- پیاده سازی نظام مدیریت استراتژیک در یک شرکت ایرانی و چندین هدف دیگر.

خوب که فکر می کنم خودم تمام این اهداف را تعیین کرده بودم و برای آن ها تلاش کرده بودم و به دست آوردن آن ها ارتباطی به طالع بنده نداشته است. حتی در سال گذشته، در زمینه شغلی انتخابی اشتباه داشته ام که کمی بنده را از اهدافم دور کرده است و مرا درگیر انجام وظایف نامرتبط با اهدافم کرده است که در واقع به دلیل انتخاب اشتباه خودم در اثر توجه بیش از حد به ظواهر یک سازمان و عدم دقت در شناخت و تصمیم کیری بوده است. بنابر این خودم مسئول ایجاد این نا به سامانی در زندگی حرفه ای ام هستم نه هیچ چیز یا کس دیگری و خودم باید این راه نادرست را اصلاح کنم.

داشتم این مطالب را بلند بلند می گفتم و می نوشتم که پدرم رسید و موضوع مهمی را یاد آوری کرد. موضوع تقدیر! پدرم گفت در نظام فکری تو جایگاه تقدیر کجاست؟. آیا تقدیر همان طالع تو نیست. اندکی فکر کردم و گفتم خیر!، تقدیر در واقع همان شرایطی است که به صورت خوب و بد پیش خواهد آمد. تقدیر من بوده است که با آدم های بزرگ آشنا شوم، فرصت های خوبی برای کسب تجربه داشته باشم و زودتر به اهدافم برسم. اما اگر غیر از این بود اهدافم تغییر نمی کرد، فقط مسیر و زمان رسیدن به اهداف تغییر می کرد. تقدیر در تضاد با هدف گذاری نیست. هنر این است که من از استراتژی های پابرجا جهت استفاده از فرصت ها و تبدیل تهدیدها به فرصت ها جهت رسیدن به اهدافم در زندگی بهره برداری کنم. بنابر این طالع من همان چیزی است که خودم می سازم و این درس بزرگی است که از اقدام همکارم در آستانه سالروز تولدم گرفتم. اما جای دارد که در آستانه تولدم جهت آن چه خداوند متعال جهت هموارسازی مسیر رسیدن به اهدافم مقدر نموده است تشکر کنم و شکر گذار وی باشم. یا حق!

  • محمد عبائی شوشتری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی